شاید بخوانی‌ام
قالب وبلاگ
پيوندهای روزانه

استاد شفیعی کدکنی را از کم‌نظیرترین شخصیت‌های علمی این دوران می‌نامند و یقیناً حق همین است. ایشان در بخش انتهایی مقدمة ترجمة کتاب «آفرینش و تاریخ» آورده‌اند: «یادداشت‌های ترجمه، همه از آن مترجم فارسی کتاب است و یادگار دورة جوانی و شکیبایی نستوهِ آن ایام. بی‌آنکه بخواهم ارجی برای آن یادداشت‌ها قایل شوم، از حوصله‌ای که صرف آن کرده‌ام، الان، تعجب می‌کنم و تأسف می‌خورم که کاش این مایه وقت را صرف کارهایی از لونی دیگر می‌کردم.
با اعتراف به ناچیز بودنِ این کوشش و با شرمساری بسیار از لغزش‌هایی که ممکن است برای مترجم روی داده باشد، بر روی هم می‌توانم بگویم که در بعضی موارد شاید مراجعة به این ترجمه از مراجعه به اصل عربی آن هم ـ که توسط هوار انتشار یافته و به فرانسه نیز ترجمه شده است ـ به صحّت نزدیک‌تر باشد.»
استاد در پانویس افزوده‌اند: «بعضی اشتباهات هوار را در ترجمة کتاب، در حواشی، گاه یادآور شده‌ام. باید بگویم که قصد نگارنده به‌هیچ‌وجه انتقاد از ترجمة او نبوده است. در چند موردی که عبارت آشفته یا مبهم می‌نمود، به ترجمة او مراجعه کردم و متوجه آن اشتباهات شدم. بی‌گمان دیگرانی که در آینده ترجمة مرا مورد بررسی قرار دهند، صد برابر ترجمة او در آن خطا خواهند یافت و کسیت که از  لغزش برکنار باشد:
مَنّ ذا الذی ما ساء قَط؟
وَ مَنْ لهُ الحُسنی فقط؟
با این بیت حریری از لغزش‌های خودم، پیشاپیش، عذرها می‌خواهم.» (آفرینش و تاریخ، مقدمه، ص 131)
با کمی دقت می‌توان فهمید که در این چند بند، چه درس‌های بزرگی رخ نموده است؛ پشیمانی استاد از وقتی که به ترجمة اثر اختصاص داده‌اند؛ اعتماد کامل به ترجمة خویشتن تا جایی که آن را از متن عربیِ آن هم درست‌تر می‌خواند؛ رعایت جانب انصاف دربارة مترجم قبلی، فروتنی و پراشتباه شمردن ترجمة خویش و و در پایان کلام، عذرخواهی از لغزش‌های پیش آمده.
آری! بزرگان ما هماره بزرگ خواهند ماند چراکه بزرگ می‌اندیشند.


                                             چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت

[ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ 16:17 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

بعضی‌وقت‌ها ما ایرانی‌ها عادت داریم کار خودمان را دشوار کنیم؛ یعنی اگر به پیرامون خویش توجه کنیم، نیازی به برخی درخواست‌ها نیست. برای نمونه، همین جریان «دختر خوشگل‌ها»!
کاری به راست و دروغ کار و چگونگیِ اخبار، و «مَن‌قال» و منوال آن هم ندارم که از دایرة آگاهی‌های من بیرون است؛ اما به‌راستی نشان‌دادنِ دختر خوشگل‌ها بسیار آسان است.
کافی‌است از میزِ کارت کمی فاصله بگیری و در یک روز معمولی، وارد ایستگاه مترو شوی. اگر بخت یارت باشد و جایی برای نشستن نصبیت شود، نیازی به بالاگرفتنِ سرت هم نیست؛ دخترکی را خواهی دید که از میان پاهای تنومندِ مسافران، بدن خود را می‌کشاند و بسته‌ای آدامس مقابلت می‌گیرد و با التماس می‌خواهد تا مشتری‌ات کند.
یا اگر حوصلة این را هم نداری، کافی‌است پرده‌های پنجرة اتاق را کنار بزنی و به خیابان نگاه کنی. دخترکی را خواهی دید که به همراه مادرش از مدرسه برمی‌گردد و اشک می‌ریزد: «تو را به خدا مادر! تو را به خدا بخر! با این مداد دیگر نمی‌توانم بنویسم! داخل دستم جا نمی‌گیرد! همه مسخره‌ام می‌کنند ...» و مادر دست‌های او را می‌کشد و می‌گوید: «تا سرِ ماه صبر کن!»
اصلاً اگر دلت نمی‌خواهد از خانه هم بیرون بروی، درون خانه‌ات را خوب نگاه کن! همین الان دو چشم مشتاق، تو را جذب خود می‌کند. دو چشمی که با غرور، نام تو را به‌عنوان پدر در ذهن و اندیشه‌اش ثبت کرده و می‌خواهد تا پایان عمر، به تو و نام تو ببالد. دخترت را به یاد بیاور که چه‌قدر زیبا و معصوم است.
آری! این دختر خوشگل‌ها را همه‌جا می‌توان دید؛ فقط کافی‌است کمی ـ مثل ما ادبیاتی‌ها ـ کمی از پایین به ماجراها نگاه کنیم.  
                                               
                                                   جمعه، هفتم اردیبهشت 1397

[ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ 16:5 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

گرچه چندی است که دلگیرتر از قبل شدیم
من همانم، تو همان، پیرتر از قبل شدیم

عاشقی رمزِ خدایی‌شدنِ انسان بود
عقل آمد که زمینگیرتر از قبل شدیم

من و دل پشتِ همان روسری گلدارت
حلقه‌ها دیده و زنجیرتر از قبل شدیم

نزدِ آن قوم که دلبسته‌شدن بی‌دینی است
ما چه کردیم که تکفیرتر از قبل شدیم؟

عشق را کفر شمردیم و مسلمان گشتیم
توبه کردیم که تحقیرتر از قبل شدیم

یک نفر آمد و در روشنیِ برکه و ماه
سنگی انداخت که درگیرتر از قبل شدیم

 

 

[ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ ] [ 15:51 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

سفرنامه‌ای از ناصرالدین‌شاه قاجار باقی است که انتشارات سنایی آن را به سال 1364 منتشر کرده است. در این کتاب، شرح سفر ناصرالدین‌شاه از تهران به عراق و زیارت اماکن مذهبی آن کشور و بازگشت به تهران آمده است. مسیر رفت او طوری است که از رباط‌کریم به رحیم‌آباد آمده و از سمت عبدل‌آباد ساوه مسیر خود را ادامه داده است.


ادامه مطلب
[ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵ ] [ 20:21 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

بررسی تاریخ ادب فارسی نشان می‌دهد شاعران بزرگ فارسی‌زبان را با بهار و خزان، سر و سرّ بیشتری است تا تابستان و زمستان. همراهی بهار و خزان در شعر فارسی تا جایی است که نمی‌توان با نادیده‌گرفتن یکی از آن دو به بررسی دیگری پرداخت.


ادامه مطلب
[ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ ] [ 11:13 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

بیدل آن‌قدرها دشخوار نیست که آن را بوسید و کناری نهاد و آن‌قدرها هم ساده نیست که بتوان به‌آسانی‌اش دریافت. این روزها مقاله‌ای درخصوص شعر بیدل به دستم رسید که خواندن آن، علامت سؤال‌های زیادی را در ذهنم باعث شد.


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ] [ 11:12 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]

می‌خواستم باشی، فقط می‌خواستم باشی
در قامت لبخند، یا در شکل «ای‌کاش»ی

 

ای آسمان! عاشق‌شدن کار زمینی‌هاست
باید دلت ابری شود تا مثل ما باشی

 

بی‌عشق، زیبایی عذابِ بی‌سرانجامی است
تلخ است گل باشی، ولی در طرح یک کاشی

 

دور از تو ـ هر جایی که باشد ـ خیسِ باران است
گنجشککِ بی‌خانمانِ حوض نقاشی

 

پروانه خواهد ‌شد دلِ در خود گرفتارم
گر لحظه‌ای این پیله را از هم فرو‌پاشی

***

می‌خواست قربانت شود، اما اسیرت شد
قدری حواسش پرت شد این «مرد احساسی»

[ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴ ] [ 11:10 ] [ سید مهدی طباطبایی یاسین ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب